گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۶

 

بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد

آب روشن را صدف تشریف گوهر می دهد

عزم چون افتاد صادق راهبر در کار نیست

اشتیاق وصل شکر مور را پر می دهد

در مقام قهر، احسان از بزرگان خوشنماست

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۷

 

هر که بیند لذت بیتابیم سر می دهد

اضطراب مرغ بسمل شوق را پر می دهد

می تپم در خاک تا گردی زمن در خاطر است

خون گرم من به دیر و کعبه ساغر می دهد

دل ندادی بیش از این افسانه ام نشنیدنی است

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode