گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۸

 

عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است

بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است

سرو سیمین تو تا یکتای پیراهن شده است

برگ گل از غنچه خود در قبا پیچیده است

از عرق هر حلقه چشم گریه آلودی شده است

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

دل مرا با داغ آن ناآشنا پیچیده است

طفل بدخوی من آتش در قبا پیچیده است

مور خط زنجیر تا در پای زلف افگنده است

دود سودا بر دماغ اژدها پیچیده است

عشق اگر خواهی برو دست از حیات خود بشوی

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode