گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴

 

روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت

بگسل از کونین اگر زلف دو تا می بایدت

روشنی چشم از جواهر سرمه مردم مدار

خویش را در هم شکن گر توتیا می بایدت

فقر را با نقشبندان تعلق کار نیست

[...]

صائب تبریزی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۸۵

 

گر نیازی بهر یار دلربا میبایدت

هر نفس جانی بپای وی فدا میبایدت

زآتش عشق رخش سیماب دل را تاب ده

گر درون بوته تن کیمیا میبایدت

تا بکی جوشی با غیار و نکشی بهر یار

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode