گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۰

 

از وصال یار داغ حسرت من تازه شد

همچو صبح از مهر تابان قسمتم خمیازه شد

تا تو رفتی برگ عیش باغ بی شیرازه شد

خنده گلهای بیغم سر بسر خمیازه شد

دل پریشان گشت تا شد دور ازان موی میان

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

باطنم را روشنی از عشق بی اندازه شد

داغ دل چون ماه از پهلوی مهرت تازه شد

می شود حاصل تمامی بعد تحصیل کمال

خط کتاب حسن او را رشتهٔ شیرازه شد

گرنه از می تیغ او را آبگیری کرده اند

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode