گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۰

 

گل ز بیم باد زیر پرده می دارد چراغ

آری، آری، باد را طاقت نمی آرد چراغ

هر شبی پروین که عکس خویش در آب افگند

آسمان گویی میان آب می کارد چراغ

برگ می ریزد ز گل، دانم خزان خواهد رسید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴۰

 

این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ

تخم مهری در دل پروانه می کارد چراغ

گریه ظاهر ندارد جنگ با سنگین دلی

می کشد پروانه را و اشک می بارد چراغ

جامه فانوس شد خاکستری از برق آه

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۳

 

اشک گلگونم به راه وعده می کارد چراغ

جلوه شمع قدی از خاک بردارد چراغ

هر نفس در سینه تنگم چراغان دگر

با خیال او شبم تا صبح بشمارد چراغ

در قمار سوختن داد تماشا می زنم

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode