گنجور

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۶ - حکایت

 

کیست هندو نفس کافر کیش تو

خوش نشسته روز و شب در پیش تو

میکشد هر دم به نیرنگی تورا

مینماید هرزمان رنگی تورا

گاه آراید لباس فاخرت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۶ - حکایت

 

پای بیرنگی چو آمد در میان

رنگ و نیرنگت همه شد برکران

لیک تا در دل بکاری تخم رنگ

حاصلی جز رنگ کی آری بچنگ

اینهمه رنگ تو اندر کف دلا

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۷ - حکایت

 

آن یکی برکف سنان عزم داشت

سینه آن چاک از آن جزم داشت

ریختی برخاک ظالم روغنم

تار کردی روزگار روشنم

واند گر بر فرق سرمیریخت خاک

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۹ - حکایت در فوائد سخن

 

چیست دنیا کهنه زال پر فنی

خوش نشسته هر زمان بر دامنی

صورتی بنماید و پنهان کند

عالمی را واله و حیران کند

حجله ها سازد که دامادی کنید

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱۰ - حکایت مرموزه

 

آری آری آنکه مرد حق بود

از غم دنیای دون مطلق بود

خود نپوید راه جز راه هدا

رو نیارد جز بدرگاه خدا

شسته از دنیا و عقبی جمله دست

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱۱ - حکایت در فضیلت قناعت

 

گه فرستی درد و گه درمان دهی

گه ستانی جان و گاهی جان دهی

گه بجانها چاک ز انگشتی زنی

گه بدوزی چاک جان از سوزنی

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱۲ - حکایت

 

آب حیوان ریختی در کام جان

بار دیگر زنده گشتی درجهان

نوش کردی از شراب زندگی

خویش افکندی درآب زندگی

بی سبب برجان نکردی جامه چاک

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱۴ - حکایت

 

رو مزن ای بیخبر سنگ جفا

بی سبب برفرق مردان خدا

اینقدر برخود مگردان عرصه تنگ

خود بدست خود مزن بر فرق سنگ

بی سبب بر هر که سنگی افکنی

[...]

نورعلیشاه
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode