عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هر که خواهد خانهای از پادشاه

عطار » منطقالطیر » حکایت کوف » حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود
گفت زر بنهادهام این جایگاه
من ندانم تا بدو کس یافت راه

عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه
چون نیم من مرد او، این جایگاه
یوسف خود باز میجویم ز چاه

عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه
گر بیابم یوسف خود را ز چاه
بر پرم با او من از ماهی به ماه

عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
هرک کردی سوی آن برقع نگاه
سر بریدندیش از تن بیگناه

عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
آینه فرمود حالی پادشاه
کاندر آینه توان کردن نگاه

عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
من ندانم ذرهای تا پادشاه
پیش از من چون رسید این جایگاه

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون شب تاریک در شعر سیاه
شد نهان چون کفر در زیر گناه

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن دگر گفت این زمان کن عزم راه
در حرم بنشین و عذر خویش خواه

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
مصطفی را دید میآمد چو ماه
در بر افکنده دو گیسوی سیاه

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
تو یقین میدان که صد عالم گناه
از تف یک توبه برخیزد ز راه

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن که داند کرد روشن را سیاه
توبه داند داد با چندین گناه

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
قصه کوته میکنم، آن جایگاه
بودشان القصه حالی عزم راه

عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » عزم راه کردن مرغان
چون پدید آمد سر وادی ز راه
النفیر از آن نفر برشد به ماه

عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
هاتفی گفتش که ای حیران راه
هر کسی را راه ندهد پادشاه

عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
جملهٔ مرغان ز هول و بیم راه
بال و پر پرخون، برآوردند به ماه
