گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - ‌در مدح یکی از علمای علّام و فضلای ذوی‌العزّ والاحترام گوید

 

مقتدای انس و جان آمد پدید

پیشوای این و آن آمد پدید

فیض فیاضی ز دیوان ازل

بر که بر پیر و جوان آمد پدید

نور اشراقی ز خلاق زمن

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰ - د‌ر منقبت هژبر سالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید

 

چند خواهی پیرهن از بهر تن

تن رهاکن تا نخواهی پیرهن

آنچنان وارسته شو کز بعد مرگ

مرده‌ات را عار آید از کفن

مر بدن را رخت عریانی بپوش

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۰ - و له فی المدیحه

 

آوخا کز کین چرخ چنبری

رنج را بر عیش دادم برتری

سوی دیر از کعبه یازیدم عنان

بر مسلمانی گزیدم کافری

نحس را بر سعد کردم اختیار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

قاصدی کو تا فرستم سوی تو

غیرتم آید که بیند روی تو

مرده بودم زنده گشتم بامداد

کامد از باد سحرگه بوی تو

کاش می‌مردم نمی‌دیدم به چشم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹

 

در سخن گفتن چو ماه و آفتاب

رهنمای خلق هر صبح و مسا

مدح او در گوش نادان ناگوار

چون شمیم گل به مغز خنفسا

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

چو زنی در دام شهوت شد اسیر

خر به چشمش به ز طاوس‌ نرست

همچنان در چشم شهوت مرد را

دیو با حور بهشتی همبرست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

عاقل از دیدار معنی غافلست

زانکه هر حجت که گوید آفلست

لااحب الآفلین فرمود حق

این سخن آسان‌نمای و مشکلست

در گذر از خویش و واصل شو به دوست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۵۰

 

آنچنان افتاده شو در راه خلق

کز برون راز درونت بنگرند

در تواضع همچو خاک افتاده باش

بو که پاکان بر تو وقتی بگذرند

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

لاف طاعت چند در پیری زنی

ای نکرده در جوانی هیچ کار

آنچه را در روز روشن کس‌ نجست

چون توانی جست در شبهای تار

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

آدمی راکاو نباشد تجربت

بر چنان آدم شرف دارد ستور

می‌خورد مسکین نمک بر جای قند

طعم شیرین را نمی‌داند ز شور

مختصر گویم به هر کاری که هست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۴

 

گفت رندی با یکی در نیمروز

از در اندرز رمزی از رموز

که اگر در دور ناهموار چرخ

عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز

دل منه در هیچ کار اندر جهان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹۳

 

چون زبانت نیست با دل آشنا

لاف ایمان محض کفرست و دغل

زشت باشد پارسایی خودپرست

سبحه‌اش در دست و مینا در بغل

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای برادر جامهٔ عوری طلب

کز دریدن وارهی وز دوختن

هم بیفشان آبی از بحرین چشم

تا امان یابی به حشر از سوختن

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴

 

در کمندی اوفتادستیم صعب

پای تا سر حلقه حلقه چون زره

هرچه می‌پیچیم کز آن وارهیم

بیشتر گردد ز پیچیدن گره

قاآنی
 
 
sunny dark_mode