گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

کرد درد غیر را دلبر علاج

داد ما را رشک تغییر مزاج

ناصحا مستغنیم از پند تو

نیست با پند تو ما را احتیاج

باز نقد اشکم از سودای تو

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

نیست در آیینه عکس آن صنم

مریمی دارد مسیحی در شکم

دولت پابوس او دستم نداد

گرچه این حسرت قدم را کرد خم

چون رخ و ابروی او کم دیده ایم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۲

 

در دیار ما ندارد هیچ قدر

نظم جان بخش لطیف آبدار

هست نظم من لطیف اما چه سود

هرزه می گویند اهل این دیار

فضولی
 
 
sunny dark_mode