×
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۷
دعوی دین میکنی با نفس دمسازی مکن
سینهٔ گنجشک جویی دعوی بازی مکن
مکر مرد مرغزی از غول نشناسی برو
همنشین، طراریانِ گُربز رازی مکن
ای ز کشی ناپذیرفته سیه رویان کفر
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲
مرد محنت نیستی با عشق دمسازی مکن
چون نداری پای این ره رو بسربازی مکن
همچو چنگت گر بود پا درکنار دلبران
بالب نامحرمان چون نای دمسازی مکن
تا بمانی زنده همچون آب پا برجا مباش
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
سرو من آمد به باغ ای سرو، سربازی مکن
پیش سرو قامتش دیگر سرافرازی مکن
نیست دل در سینه ای جان چند کاوی سینه را
آتشت مُرد است، با خاکسترش بازی مکن
در گلویم شو گره ای گریه تا دم درکشم
[...]