گنجور

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

هست گردانید ما را از جهان نیستی

کرد منزل مرغ جان در آشیان نیستی

خانه تن را که قصر پادشاه روح شد

خاک راهی یافتم در آستان نیستی

اعتبارات یقین در نیستی مطلق است

[...]

کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

گر شبی آنماه با زلف پریشان آمدی

ذره ذره از رخش خورشید تابان آمدی

گر نبودی آدم از آئینه ذات خدا

اینهمه نور و صفا در قلب انسان آمدی

آفتاب روی آنمه گر همی کردی طلوع

[...]

کوهی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode