صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۱
بر زمین خط از خیال سرو قدی می کشیم
اول مشق جنون ماست، مدی می کشیم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳
روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان
کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴
حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان
تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۵
نوشها درج است در نیش عتابآلودگان
پشه دارد حق بیداری به خوابآلودگان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۶
عیب دنیا را نمیبینند کوتهدیدگان
گرچه بیپرده است در چشم نظر پوشیدگان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۷
دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان
خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا ممان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۸
شد چو سوزن خشک، خار از قرب گلپیراهنان
رنج باریک آورد آمیزش سیمینتنان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۹
کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن
از قبول نقشها آیینه را پرداختن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۰
هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن
زیر دیوار شکسته رخت خواب انداختن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۱
می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن
مصرع برجسته خود باشد سپند خویشتن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۲
تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟
بر سر بازار شهرت طبل رسوایی زدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۳
با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن
هست با دست تهی از هند بیرون آمدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۴
روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن
وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۵
شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن
در خط استاد، بی موجب قلم داخل مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۶
در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن
گوش خود را کاسه دریوزه تحسین مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۷
فارغ است از دیو مردم خاطر آزاد من
نیست از جوش پری ره در خیال آباد من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۰
چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟
دانه می گردد گره در حلقه های دام او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۱
هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو
غیر عبرت هر چه گیری باز می گیرد ز تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۲
گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو
مصحف ناطق شود سی پاره دندان تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۳
بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو
شد دل گندم دو نیم از بدگمانی های تو