گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

تا بدیدم بتکده بی بت، دلم آتشکده‌است

فرقت نامهربانی آتشم در جان زده‌است

هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد تو را

بر فراق من بگرید گوید این مسکین شده‌است

ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا

[...]

سنایی
 
 
sunny dark_mode