گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲

 

ما که پیش از مرگ آسایش تمنا می‌کنیم

شکوه از بدگردی افلاک بی‌جا می‌کنیم

چون به کوی خاکساری سرکشی از سر نهیم

تا هوای خشت بالین را ز سر وامی‌کنیم

ما خس سیلاب سوداییم و در سیر سلوک

[...]

کلیم
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۲

 

چشم تا بر آفتاب عارضت وا می کنیم

همچو شبنم خویش را محو تماشا می کنیم

ما قناعت پیشگان چون شمع شبهای فراق

یک گل داغ تو در کار سراپا می کنیم

در هوایت گشته این از بس سراپا آرزو

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode