گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

ناامیدی بردهد اشکی که می باریم ما

رزق قانون می شود تخمی که می کاریم ما

هر که پا کج می گذارد ما دل خود می خوریم

شیشه ناموس عالم در بغل داریم ما

در شکار شوخ چشمان دست و پا گم می کنیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷

 

با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما

همچو مرکز پای بر جاییم و سیاریم ما

سنگ راه هیچ کس از خاکساری نیستیم

زیر پای رهنوردان راه همواریم ما

با هزاران چشم می جوییم عیب خویش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

در نظرها گرچه بیکاریم در کاریم ما

همچو مرکز پای برجاییم و سیاریم ما

آب و گل کی می شود صاحب بصیرت را حجاب؟

همچو چشم دام، زیر خاک بیداریم ما

طوطی از گفتار در زنگ قساوت غوطه زد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱

 

بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما

میهمان بی طلب را دوست می داریم ما

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode