گنجور

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷

 

جاه دنیا سر بسر نوک سنان و خنجر است

پا بدین ره کی نهد آنرا که چشمی بر سر است

سر به بالین چون نهد آنرا که دردی در دلست

خواب شیرین چون کند آن را که شوری در سر است

هفت کشور گشتم و درمان دردم کس نکرد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

آن برو رویست یا نور است یا قرص قمر

آن لب لعل است یا جانست یا تنگ شکر

طاق ابرویست یا مهراب دل یا ماه نو

نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر

آن قد و بالاست یا سرو سهی یا شاخ گل

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

دست شوقی با گریبان آشنا می‌خواستیم

جامهٔ جان در غم عشقی فنا می‌خواستیم

دیده گریان، سینه سوزان، دل تپان، جان مضطرب

شکر للّه یافتیم آنچ از خدا می‌خواستیم

خود عیان بود آنچه می‌جستیم او را در نهان

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸

 

سایهٔ سرو بلندت از سر من کم مباد

کو خلاصم از غم شبهای هجران کرده است

مهر گو هرگز متاب از روزن ویرانه‌ام

دردی میخانه‌ام خورشید رخشان کرده است

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۹

 

ای کبوتر تو که سر پنجهٔ شاهینت نیست

با خبر باش که آواز پری می‌آید

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
sunny dark_mode