گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶

 

ماه چاه نخشب خم در نقاب ساغر است

یا به چینی پرده در خاقان چین را دختر است

بس که شب‌ها آتشم از تاب دل در بستر است

کس نداند کاین منم یا تودهٔ خاکستر است

زلف آن بر روی او یا مجمر اندر آذر است

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷

 

فتح ملوک از سپه است ای سپاه خط

چون شد که شاه حسن شکستن ز لشکر است

شد سینه ام چو پهلوی دارا ز موج خون

و آن دل به جای خویش چو سد سکندر است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵

 

با تو سیمین‌تن به سنگم گر خریدار آورند

مفت نستانم اگر یوسف به بازار آورند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳

 

گرچه محرومم زدرگاه تو مهجور از حضور

لیک از دوران نزدیکم به نزدیکان دور

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۶

 

گر بپیچم چشم و سر از وجه جام از وصل تاک

لال در غلتم به گل در گور برخیزم ز خاک

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۷

 

بر پرند ساده مشک سوده خرمن کرده‌ای

زیب را پیرایه بر نسرین ز سوسن کرده‌ای

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode