گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

دست را تا دارم امیدی به دامانت رسیدن

حاش لله کی توانم پای در دامان کشیدن

آفرین بر نقش بندی کو تواند ز آفرینش

آدمی زادی پری پیکر چنین خواب آفریدن

باشد افزون نه برابر با حیات جاودانی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

هر شبم چون شمع در بزمت به زاری سر بریدن

به که ناکام از سر کویت به خواری پا کشیدن

زندگی چبود به هجران پیش رویت، هست ما را

لذتی بر خاک خفتن دولتی در خون تپیدن

سرخوشم برخون خویش اما امان از زخم کاری

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode