گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸ - حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید:

 

ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم

این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم

من بحول و قوه خود می نکردم این عفیفی

بل بعون حق عنان نفس شهوتگر گرفتم

بود در سر نخوتم هر چند کوشیدم بنیرو

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم

با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم

همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد

هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم

لیک سخت اندر شگفتم زآنکه گفتی از نکویان

[...]

ادیب الممالک
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - ایضا قصیده غدیریه در مدح مولی «علیه‌السلام»

 

قاصد آمد دوش از وی نامهٔ دلبر گرفتم

بهر ایثار رهش از جان خود دل برگرفتم

نامه را بوسیدم و بوئیدم و بر سر نهادم

بارها خواندم ز سر تا پا و باز از سر گرفتم

تا سحر چونشمع بودم گاه گریان گاه خندان

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode