گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

بسکه کردم داد از آن بت قوّت دادم نماند

آنقدر فریاد ازو کردم که فریادم نماند

هر چه جز یاد دهان او فراموش منست

بسکه یاد هیچ کردم هیچ در یادم نماند

گریه‌ام در آب راند و ناله در آتش نشاند

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۸

 

هر که مشتاق تو باشد گِل به سر دارد نشوید

هر که را در دل تو باشی گُل به کف دارد نبوید

هر کجا قدّ تو باشد سرو را قمری نخواهد

هر کجا روی تو باشد حرف گل بلبل نگوید

گل اگر روی تو بیند اینقدر بر خود نچیند

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode