×
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۰ - به شاهد لغت بنشاختن، بمعنی بنشاندن
چو باز آمد از حمله و تاختن
بفرمودش از پای بنشاختن
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۲ - به شاهد لغت ویر، بمعنی یاد و حافظه
یکی تیز ویریست بسیار دان
کزو نیست احوال گیتی نهان
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۳ - به شاهد لغت هنج، بمعنی کشنده
کمندی عدو هنج از بهر کین
فرو هشته چون اژدهائی ز زین
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۷ - به شاهد لغت نسو، بمعنی هموار و ساده که در آن درشتی نباشد
نسو بود از آنگونه دیوار او
که مانند آئینه بنمود رو
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۲ - به شاهد لغت افراشته، بمعنی بلند کرده و انباشته
دل از حرص و از کینه انباشته
سر کبر بر چرخ افراشته
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۳ - به شاهد لغت کالیدن، بمعنی گریختن
ز کالیدن یک تن از رزمگاه
شکست اندر آید به پشت سپاه
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۷ - به شاهد لغت فرسنگسار، به معنی سنگچین که بر سر راهها برای نشان راه کنند، میلی که برای نشان فرسنگ ساخته باشند و آن را دروازه هزار گام نیز گویند
نیابی در جهان بی مهر یاری
نه فرسنگی و نه فرسنگساری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۸ - به شاهد لغت بشکوه، به معنی صاحب حشمت و هیبت
ز بس بود بشکوه و بافرهی
جهان دید او را خواری شهی
۱
۲