گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

نهاده سر به رخت زلف عنبرین گستاخ

ندیده کس به جهان هندویی چنین گستاخ

سر هزار عزیزت فتاده بر سر کوی

گه خرام منه پای بر زمین گستاخ

بسوخت طوطی جانم ز رشک آن چو بدید

[...]

جامی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

مبین به عارض آن سبز گندمین گستاخ

مشو به خرمن فردوس خوشه‌چین گستاخ

غبار هستی افتاده عزیزان است

ز روی کبر منه پای بر زمین گستاخ

تلاش وصل نمودن کمال بی‌ادبی است

[...]

قصاب کاشانی