گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

خاکی‌دلم که در لب آن نازنین گریخت

تشنه است کاندر آب‌خور آتشین گریخت

نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب

تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت

آدم فریب گندم‌گون عارضی بدید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در مدح جمال الانام حسام الدین

 

دوش آن زمان که چشمهٔ زراب آسمان

سیماب‌وار زین سوی چاه زمین گریخت

مه را گرفته دیدم گفتم ز تیغ میر

جرم فلک پس سپر آهنین گریخت

لرزان ستارگان ز حسام حسام دین

[...]

خاقانی