گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۱

 

از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد

آیینه دان چه فیض ز آیینه می برد

از مشک خود فروش بگیرید نافه را

این خام عرض خرقه پشمینه می برد

دل را سینه مساز که حسن غریب او

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰

 

آن دم که باده کلفتم از سینه می برد

خورشید رشک بر دل بی کینه می برد

در هر بنا که عرض صفا می دهد رخت

هر خشت فیض یک حلب آیینه می برد

دل را ز نرگسش سیهت یک نگه بس است

[...]

جویای تبریزی