گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

غریب کوی تو بی ناله ی حزین ننشست

نداشت صحبت و با هیچ همنشین ننشست

نه مرغ بر سر من مور نیز خانه گرفت

کسی به راه بت خویش بیش ازین ننشست

چه غم ز دامن آلوده ی منست ترا

[...]

بابافغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

محبت تو به هر دل نشست کین ننشست

دمی به هر که نشستی دگر غمین ننشست

به محفلی که تو دامن به رنجش افشاندی

مگس ز تلخی عیشم بر انگبین ننشست

همیشه گرمی خویی بر آتشم دارد

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۴

 

ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست

ز برق حسن، سیاهی بر این نگین ننشست

به گرد راه تو بیباک، چشم بد مرساد!

که همچو گرد یتیمی به هر جبین ننشست

به محفل تو کسی داد بیقراری داد

[...]

صائب تبریزی