عاشق همه دم زار و حزین می باشد

سودا زده و بی دل و دین می باشد

ای دل مکش اندوه ز بسیاری غم

خوش باش که عاشقی چنین می باشد

عشق تو خرابات نشین می باشد

کوی تو بهشت عقل و دین می باشد

در دور تو هست جای دل در کف دست

در عهد تو جان در آستین می باشد

عیش در کلبه ما گوشه نشین می باشد

دید و وادید مکن عید همین می باشد

سر و سامانم چون شیشه می نیست زخود

روش اهل خرابات چنین می باشد

هر که حرصش فکند هر دری و هر جائی

[...]

دل سودازدگان گوشه نشین می باشد

دانه سوخته در زیر زمین می باشد

ماه در دایره هاله نماید خود را

حسن مشتاق پریخانه زین می باشد

از خط پشت لبت شور به دلها افتاد

[...]

دل پیران کهنسال غمین می باشد

قامت خم شده را داغ نگین می باشد

در دل هرکه بود خرده رازی مستور

همچو دریای گهر تلخ جبین می باشد

از لب ساغر می راز تراوش نکند

[...]

هرگز نه ترا دل غمین میباشد

نی،تر ز سرشکت آستین میباشد

نی چهره چون کاوه و، نه دردی چون کوه

از حق مگذر، بندگی این میباشد؟!