گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۴

 

از خرام ناز منت بر زمین دارد بهار

هر طرف صد خرمن گل خوشه چین دارد بهار

تختش از بادست و چتر از ابر و لشکر از پری

اسم اعظم چون سلیمان بر نگین دارد بهار

یک نفس یک جا ز شوخیها نمی گیرد قرار

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹

 

جام بر کف خاطر اندوهگین دارد بهار

همچو مستان گریه را در آستین دارد بهار

در نظر تا سایه برگ خزان باغ گل است

در سر کوی که پهلو بر زمین دارد بهار

بی تو ایمن نیستم از برگ برگ گلستان

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳

 

گرچه از موج هوا چین بر جبین دارد بهار

‏ خرمی از شاخ گل در آستین دارد بهار

ملک عالم یک دهان خنده شده از خرمی

تا به رنگ لاله اش زیر نگین دارد بهار

می نماید فکر سامان می از احسان ابر

[...]

جویای تبریزی