×
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲
ای که از قدرت تویی حسن آفرین تازه ای
باز از روی کرم بنما جبین تازه ای
جلوهٔ معشوق چون هر دم به رنگی دیگر است
می توان هر روز پیدا کرد دین تازه ای
کس نمی داند جهان را چیست از تبدیل وقت
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷
رهزن ایمان من شد نازنین تازهای
رفتم از کیش مسلمانی به دین تازهای
خواجه هی خاموش باش امشب که اصحاب حضور
خلوتی دارند با خلوتنشین تازهای
کاشکی میریخت از بهر سرشک دیدهام
[...]