گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین

 

امیرا! باهنر میرا خداوندت معین بادا

ز ایزد بر تن و جانت هزاران آفرین بادا

به دست تو همیشه جام و شمشیرو نگین بادا

کمینه چاکری زان تو بیش از مستعین بادا

کسی کو بر زمین عیب تو جوید در زمین بادا

[...]

فرخی سیستانی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

زدرد میرم و گویی که بیش از این بادا

تو گر خوشی که چنین باشم این چنین بادا

جدا زشمع رخت گر بصحبتم هوس است

چراغ صحبت من آه آتشین بادا

نه جام دل که اگر خاتم سلیمان است

[...]

اهلی شیرازی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷

 

جان و دلم از عشقت ناشاد و حزین بادا

غمناک چو می‌خواهی ما را تو ، چنین بادا

بر کشور جان شاهی ز اندوه دل آگاهی

شادش چو نمی‌خواهی غمگین‌تر ازین بادا

هر سرو که افرازد قد پیش تو و نازد

[...]

هاتف اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

گفتی که دلت از عشق پیوسته غمین بادا

تا بوده چنین بوده، تا باد چنین بادا!

از ناله‌ی من ای گل، آشفته مکن سنبل

گو پرده درد بلبل، گل پرده نشین بادا!

صید دل از این وادی، دارد سر آزادی

[...]

آذر بیگدلی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۶ - این دل که مرا دادی لبریز یقین بادا

 

این دل که مرا دادی لبریز یقین بادا

این جام جهان بینم روشن تر ازین بادا

تلخی که فرو ریزد گردون به سفال من

در کام کهن رندی آنهم شکرین بادا

اقبال لاهوری