×
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴
خیز تا بر یاد عشق خوبرویان می زنیم
پس ز راه دیده باغ دوستی را پی زنیم
از نوای نالهٔ نی گوشها را پر کنیم
وز فروغ آتش می چهرهها را خوی زنیم
چون درین مجلس به یاد نی برآید کارها
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
خیز تا دست طرب یک دم، به جام می زنیم
دوستگانی بر رخ ماه مبارکپی زنیم
پای در میدان عشق لعبتان غُز نهیم
دست بر فتراک مهر لعبتان ری زنیم
ما کم از پروانهایم آخر، مگر می آتش است
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان
خیز که آزادوار روز و شبان می زنیم
هرکه کند منع می تاخته بر وی زنیم
بر فرس پردلی بار دگر هی زنیم
ز آذر آبادگان یکسره بر ری زنیم