گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۷

 

نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند

آفتاب بی نیازم تا که تسخیرم کند؟

تا دغل از دوستداران دیده ام رنجیده ام

پاکبازم، بد حریفی زود دلگیرم کند

آبروی سعی را گوهر کند ویرانه ام

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

عقل گو کمتر نظر بر حسن تدبیرم کند

من از آن ویران‌ترم کاندیشه تعمیرم کند

من که از موج نفس بال و پری دارم به دام

شرم بادم گر فریب دیو تسخیرم کند

من که عمری تشنة لب تشنه مردان بوده‌ام

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند

حیف چندان نیست کز دیوانگی سیرم کند؟!

آن سیه رویم که بحر رحمت او هر نفس

بخشش صرف جهانی، صرف تقصیرم کند

نا زیاد عالم طفلی کند حسرت کشم

[...]

واعظ قزوینی