گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

تویی که درد و غمت یار ناگزیر من است

جفا و هر چه رسد از تو دلپذیر من است

ز خون دل چه نویسم به لوح چهره خویش

چو نیست بر تو نهان آنچه در ضمیر من است

کشم به پیش توجان لیک چون تو شاهی را

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

عقده زلف تو سر رشته تقدیر من است

چکنم عقده گشایی نه بتدبیر من است

درد مجنون و غم کوهکن از من رمزیست

آیت عشقم و اینها همه تفسیر من است

حلقه کعبه بهل دست من مجنون گیر

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵

 

صدق، روشنگر ضمیر من است

صبح روشن ضمیر، پیر من است

موری از من نمی شود پامال

کف دست دعا سریر من است

نیستم امت تن آرایان

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

آه بی تاثیر من تیر من است

هر که از من می برد پیر من است

سر به سر خواب پریشان دلم

خاطر آشفته تعبیر من است

گرد می خیزد ز دل جای نفس

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode