گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

گفتمش دیوانه ام گفتا که زنجیرت کنم

گفتمش ویرانه ام گفتا که تعمیرت کنم

گفتم ازعشق توچون زلف توپرچین شد رخم

گفت درعهدجوانی خواستم پیرت کنم

گفتمش تا چندباشم تشنه دیدار تو

[...]

بلند اقبال