گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶

 

مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است

نبود بسته بود رسته و روییده خوش است

تف و بوی جگر سوخته و جوشش خون

گرد زیر و بم مطرب به چه پیچیده خوش است

ز ابر پرآب دو چشمش ز تصاریف فراق

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۴

 

تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است

سپند مضطرب و مجمر آرمیده خوش است

صدف پر از گهر و ابر قطره بار نکوست

عذار یار عرقناک و می چکیده خوش است

سکون ز مرکز و گردش بجاست از پرگار

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

خوش است بوسه بر آن لعل خط دمیده خوش است

بلی حلاوت شفتالوی رسیده خوش است

پیام لاله پی منع گریه ام این بود

که اشک سوخته بر خون دل چکیده خوش است

عجب که دل پی آرام مضطرب باشد

[...]

جویای تبریزی