گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

کدام عید که حسن تو صد شهید ندارد

صباحتی که تو داری صباح عید ندارد

غنیمتست زمانی مه جمال تو دیدن

که عید وصل بتان مدت مدید ندارد

چه حاصل از نظر پاک ما و دیده ی روشن

[...]

بابافغانی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸

 

دست از ساغر امید کشیدن دارد

لب پیمانه خالی چه مکیدن دارد

تا کی از غیرت او بر سر آتش باشم

ای حریفان پر پروانه بریدن دارد

سخنم می شنود با همه بی پروائی

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

اضطراب دلم از شوق تو دیدن دارد

مرغ بسمل چه هنر غیر تپیدن دارد

از ره دیر و حرم پای مکش همچو غبار

قدمی چند به هر کوچه دویدن دارد

ندهد تیغ سزای سر افسرطلبان

[...]

سلیم تهرانی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

چون آب روان نیارمیدن دارد

چون باد به شش جهت دویدن دارد

دل با تو و دیده شوق دیدن دارد

یعنی ز خبر پیش رسیدن دارد

قدسی مشهدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

هر دل خبر از آینه دید ندارد

هر ذره نسب نامه خورشید ندارد

ناکامی جاوید رسانید به کامم

نومیدیم از وصل تو نومید ندارد

تنهایی تنها نشود رهبر موری

[...]

اسیر شهرستانی