گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۴۳

 

دردی از هجر تو دیدم، که ندیدم هرگز

و آنچه این بار کشیدم، نکشیدم هرگز

کامم این بود که در پای تو میرم روزی

مُردم از حسرت و این کام ندیدم هرگز

بهر تو بس که شنیدم سخن ناخوش خلق

[...]

جلال عضد
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

عمر بگذشت و رخت سیر ندیدم هرگز

گلی از باغ جمال تو نچیدم هرگز

همه جا گشتم و حال همه کس پرسیدم

چون تو بدخوی ندیدم نشنیدم هرگز

از بتان محنت بسیار کشیدم لیکن

[...]

جامی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

از سیمبران وفا ندیدم هرگز

وز باغ وفا گلی نچیدم هرگز

با آنکه کشیده ام همه عمر جفا

از کوی وفا پا نکشیدم هرگز

فضولی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

بی تو نفسی خوش نکشیدم هرگز

وز باغ جهان گلی نچیدم هرگز

بسیار به چشم سر و سر عالم را

گردیدم و چون تویی ندیدم هرگز

سعیدا