گنجور

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶

 

به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما

شبی با او بسر بردم ز وصلش بی‌نصیب اما

مرا بی او شکیبایی چه می‌فرمائی ای همدم

شکیب آمد علاج هجر دانم کو شکیب اما

ز هر عاشق رموز عشق مشنو سر عشق گل

[...]

هاتف اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

رخت ای ماهرخ، ماهست، ماه دلفریب اما

قدت ای سرو قد، سرو است، سرو جامه زیب اما

به درد دوری و داغ جدائی چند گه خواهم

شکیب و صبر گیرم پیش، کو صبر و شکیب اما

طبیبان چاره ی هر درد می دانند، می دانم

[...]

رفیق اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

نصیبم باد یا رب وصل او دور از رقیب اما

رقیب از وصل او هم باد یارب بی نصیب اما

همین نه در چمن مرغ چمن را جاست گاهی هم

گرفتار شکنج دام گردد عندلیب اما

دوای درد خود را از طبیبان هر کسی جوید

[...]

سحاب اصفهانی