×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۸
آنچنانم ز فراقت که ندانم چکنم
جان دهم یا بامید تو بمانم چکنم
بی لبت بر دل خود خنجر چون آب زدم
گر بدین آتش دل را ننشانم چکنم
رخ چرا تا بد از افغان من خسته طبیب
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - وله قصیده
خوانده بر خوان فلکم، هان چکنم؟!
خون دل، مایده ی خوان چکنم؟!
میزبان را، همه ابنای زمان
بیکی خوان شده مهمان چکنم؟!
گشته هم کاسه، سیه کاسه ی چند؛
[...]