گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

صبا تا ز زلف تو بویی نداشت

دلم در جهان آرزویی نداشت

جهان هرگز از نازنینان چو تو

جفا پیشه تند خویی نداشت

بهار آمد و هیچ بلبل نماند

[...]

امیر شاهی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

قدت سرو گفتیم و رویی نداشت

چو زلف تو هم مشک بوئی نداشت

فرات ار چه سیل در سیل بود

چو چشمم بسی جست و جویی نداشت

دل ریش من هر شبی تا سحر

[...]

شاهدی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

چمن کز گل و غنچه بویی نداشت

سرو برگ جام و سبویی نداشت

ازان حال من دوش پرسید یار

که با دیگری گفت‌وگویی نداشت

حریفی که بر گریه‌ام خنده زد

[...]

میلی