گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۶

 

بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگوییدم

وگر میرم به تعظیم سگان او بموییدم

مرا امروز در دار بلا جلوه ست بهر او

سرود جلوه کان در نوحه گویند آن مگوییدم

شهید خنجر عشقم به خون دیده آلوده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

گر از نوروز، نوشد ماتمم،‌ خاطر مجوییدم

درین ماتم، به مرگ نو، مبارکباد گوییدم

چنان زین گلشن بی‌برگ، بوی مرگ می‌آید

که هر گل با زبان حال می‌‌گوید: مبوییدم

چو با صد آرزو در سینه، جان دادم به ناکامی

[...]

میلی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

به کنج بی‌کسی شادم مجوییدم مجوییدم

خوشم با درد از درمان درمان مگوییدم مگوییدم

کفن جز خون نشاید کشته تیغ محبت را

شهید خنجر عشقم مشوییدم مشوییدم

گلی کو روید از خاک شهید عشق می‌گوید

[...]

مشتاق اصفهانی