گنجور

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

دوش با پیک خیالت گفتگویی داشتیم

تا سحر مانند مستان‌ های و هویی داشتیم

از سر بی‌مغز ما کیفیتی حاصل نشد

جز که بار دوش خود حالی سبوئی داشتیم

مرحبا ای عشق صلح انگیز کز تاثیر تو

[...]

صامت بروجردی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

یاد باد آن شب که جا بر خاک کویی داشتیم

تا سحر از آتش دل آبرویی داشتیم

خرم آن روزی که در میخانه با میخوارگان

تا به شب از نشئهٔ می، های و هویی داشتیم

سیل می از کوهسار خُم به شهر افتاد دوش

[...]

فرخی یزدی