گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

همچو مرغان قفس ما را ز گل بویی بس است

بوسه ای ما تشنگان را از لب جویی بس است

آن گروهی را که رو بر قبله باشد، دیگرند

قبله ی ما بت پرستان طاق ابرویی بس است

حسرت چشم سیاهی کشت در وادی مرا

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۶

 

گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است

مرکز سرگشتگی ها خال دلجویی بس است

نیست با آیینه روی حرف ما چون طوطیان

باعث گفتار ما چشم سخنگویی بس است

بند آهن بر سبکروحان گرانی می کند

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۱

 

سرنوشتم چون تمنا چین ابرویی بس است

بازگشتم چون تماشا با گل رویی بس است

در محبت دل به حرف آشنایی بسته ایم

حلقه زنجیر ما دیوانگان هویی بس است

اسیر شهرستانی