گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۴

 

دشت بیرون نامده است از ماتم مجنون هنوز

داغها از لاله دارد سینه هامون هنوز

دامن از خون شفق صبح قیامت پاک کرد

می تراود از سر خاک شهیدان خون هنوز

گرچه شیرین سبکرو عمرها شد رفته است

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵

 

نیست راهی خنده را بر آن لب میگون هنوز

وانگردیده است از هم غنچهٔ مضمون هنوز

در شب معراج پا بر آسمان بنهاده بود

بار منت می کشد بر دوش خود گردون هنوز

تخم حسرت سبز شد بر خاک ما اما نکرد

[...]

سعیدا