رنگ بر بسته ترا گلگون نکرد

شاخ بر بسته فن عرجون نکرد

چاره سگالیدنم فایده‌ای چون نکرد

آتش هجران تو جز جگرم خون نکرد

نیست کسی در جهان کش چو من شیفته

زلف چو مفتول تو عاشق و مفتون نکرد

سر و چمن، گر چه هست تازه، ولی همچو تو

[...]

چه نامهربانی که گردون نکرد

که یکسر ازین حلقه بیرون نکرد

عمرها مشق جنون هر کس که چون مجنون نکرد

از خط دیوانی زنجیر سر بیرون نکرد

جامه سرگشتگی بر قامت من راست است

گردباد این رقصها در دامن هامون نکرد

بیغمی روی مرا بر روی آتش داشته است

[...]