×
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۸
شب نیست دلا که از غمش خون نشوی
وز دیده به جای اشک بیرون نشوی
چون نیست امید آنکه بر گردد کار
ای دل پس کار خویشتن چون نشوی
شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷
تا از ره و رسم عقل، بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی، افزون نشوی
من عاقلم، ار تو لیلی جان بینی
دیوانهتر از هزار مجنون نشوی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
یک لمعه ز روی لیلیت بنمایم
عاقل باشم اگر تو مجنون نشوی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی