گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱

 

باز از نوای دلبری، سازی دگرگون می‌زنی

دیر است تا در پرده‌ای، از پرده بیرون می‌زنی

تا مهره وامالیده‌ای، کژ باختن بگزیده‌ای

نقشی که در کف دیده‌ای، نه کم نه افزون می‌زنی

آه از دلِ پُرخونِ من، زین دردِ روزافزونِ من

[...]

خاقانی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

یک دو روزی شد که چون گل غوطه در خون می‌زنی

قرعه نازی به نام اشک گلگون می‌زنی

آشناتر می‌نشیند در دل اهل نیاز

هر خدنگی کز کمان ناز اکنون می‌زنی

عشقت از بهر دل من کرد زین‌سان ناله دوست

[...]

فصیحی هروی