گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - مدح

 

اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است

بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است

خاک درگاهش چو عقد گلستان از باد صبح

آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است

طرف حکم اوست هر دُر شب افروزی که صنع

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - مدح فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان

 

اقتدارش، رایت خورشید بر کردون زده است

بارگاهش، خیمه جمشید بر هامون زده است

خاک درگاهش، چو عقد گلستان از باد صبح

آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است

طرف حکم اوست، هر دُرّ شب افروزی که صنع

[...]

اثیر اخسیکتی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است

رنگها ریخته درهم که دم از خون زده است

صاحبان قلم انگشت گزیدند همه

زین رقمها که سر از خامه ی بیچون زده است

زهره آهنگ همه راهروان راست گرفت

[...]

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۷

 

موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است

جوهر از آینه حسن تو بیرون زده است

خط مشکین تو بسیار به خود پیچیده است

تا بر آن عارض گلرنگ شبیخون زده است

بی نیازست ز خلق آن که رسیده است به حق

[...]

صائب تبریزی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

دلبرم شانه بگیسوی شبه گون زده است

بدو صد سلسله دل باز شبیخون زده است

بر لب جام بود بوسه زدن فرض که آن

یار را بوسه بسی بر لب میگون زده است

ای که لیلی طلبی خرگه خود را آن ماه

[...]

صغیر اصفهانی