گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱

 

هر سخن کز وصف آن لب‌های میگون بشنوم

گوش دارم تا هم از لعل تو مضمون بشنوم

بس که مشتاقم اگر وصف ترا گوید کسی

گرچه غیرت سوزدم خواهم که افزون بشنوم

تاب دیدارت ندارم طاقت گفتار هم

[...]

بابافغانی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹

 

هر چه با او گویم، از مردم دگرگون بشنوم

باز حرفی گفته ام، امروز، تا چون بشنوم

واعظا درماندهٔ رسوای عشقم، دم مزن

گر توانم نکتهٔ زان لعل می گون بشنوم

تشنهٔ غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا

[...]

عرفی