مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱
چندانکه به کار خود فرو می بینم
بی دیده کی خویش نکو می بینم؟
با زحمت چشم خود چه خواهم کردن؟
اکنون که جهان به چشم او می بینم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۷
چندانکه به کار خود فرو میبینم
بیدیدهگی خویش نکو میبینم
با زحمت چشم خود چه خواهم کردن
اکنون که جهان به چشم او میبینم
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
من که در صورت خوبان همه او میبینم
تو مپندار که من روی نکو میبینم
نیست در دیده من هیچ مقابل همه اوست
تو قفا مینگری من همه رو میبینم
هرکجا مینگری دیده بدو مینگرد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲
من نه این آب روان از لب جو می بینم
نفس اوست که من از دم او می بینم
آنچه در جام، جم از دور تماشا می کرد
گاه در شیشه و خم گه به سبو می بینم
با وجودی که نه بیش است و نه کم از کم و بیش
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۲ - فانی اصفهانی رَحِمَة اللّه
من که در هرچه نظر میکنم او میبینم
هرچه میبینم از آن روی نکومیبینم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۲ - فانی اصفهانی رَحِمَة اللّه
من که در هرچه نظر میکنم او میبینم
هرچه میبینم از آن روی نکومیبینم
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰ - چشمه قاف
از همه سوی جهان جلوه او میبینم
جلوه اوست جهان کز همه سو میبینم
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او میبینم
تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت
[...]