×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵
در خرابات مغان خمخانه جوشی می کند
جان مستم از هوای او خروشی می کند
باد پیماید به دشت و می رود عمرش به باد
زاهدی کو غیبت باده فروشی می کند
دردسر می داد عقل از خانه بیرون کردمش
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸
عاشق جانانم و جانم خروشی می کند
مستم و از مستیم خمخانه جوشی می کند
خستگان عشق را ساقی شرابی می دهد
این دوا از بهر دُرد درد نوشی می کند
می دهد محمود ایاز خویش را تشریف خاص
[...]